به گزارش مشرق، پایگاه خبری الجزیره در مطلبی به بررسی تاثیر عملیات هفتم اکتبر بر روی نسلهای مختلف امت اسلام در بازگشت به آرمانها و اعتقادات اسلامی پرداخته و این موضوع را در قالب گفتوگوهایی که با تعداد قابل توجهی از این افراد انجام داده، مستند کرده است.
در این گفتوگوها مطالب جالبی مطرح شده است. فردی می گوید که «برای اولین بار بعد از حوادث هفتم اکتبر با خداوند ارتباط برقرار کرده» و دیگر اینکه به اذعان خود پیش از این خداوند را مورد سبّ قرار می داده، «بعد از اینکه مشاهده کرده ملائکه الهی در غزه مبارزه می کنند، به خدا ایمان آورده و از کفرگویی دست برداشته است.» دختری که خود می گوید پیش از این عملیات ملحد بوده است، «از عشق و علاقه قلبیاش نسبت به داشتن نقاب عربی بر صورتش می گوید و توضیح می دهد که این کار به اندازه عسل برایش شیرین است.»
باز تعریف دین در میان نسل جوان عرب
الجزیره در این زمینه می نویسد که بعد از عملیات هفتم اکتبر باز تعریفی در مناسبات انسان با دین انجام شد. عدهای این عملیات را معجزهای نظامی می دانند و عدهای دیگر آن را نشان تحقق وعده الهی مبنی بر پیروزی گروهی اندک بر گروهی بزرگ برمیشمارند و عدهای دیگر به حالات مبارزان و مجاهدانی میپردازند که قبل از انجام عملیات شهادت طلبانه برای حمله به تانکها تا هدف قرار گرفتن در برابر تک تیراندازهای رژیم صهیونیستی با دعا لحظات خود را سپری می کنند و عدهای ناله ها و لالاییهای مادران برای شهدایشان و وصیتهای زندگان برای مردگان را یادآور می شوند. عدهای از اقامه نماز بر ویرانه منازل صحبت می کنند و برخی، از زبانهایی می گویند که از حمد و شکر الهی باز نمی ماند.
نویسنده این گزارش میافزاید که در این رابطه گفتوگوهایی را با تعدادی از جوانان ۲۰ تا ۴۰ ساله انجام داده و طی ۸ ماه با دهها تن از این افراد دیدار و گفتگو کرده است. او به پاسخهای متفاوت و احیاناً متناقض مصاحبه شوندگان در خصوص باز تعریف نگاه آنها نسبت به دین و ایمان می پردازد و می نویسد که بیشتر این افراد در نتیجه جنگ در غزه به قرائت قرآن و آموزههای دینی بازگشته اند.
وی در ابتدای این گزارش توضیح می دهد که بنا به درخواست مصاحبه شوندگان مجبور است نام بیشتر این افراد را مخفی نگه دارد و از اسامی مستعار برای آنها استفاده کند، اما تا بیشترین حد ممکن مطالب مطرح شده توسط آنها را بدون دخالت یا تغییر منتقل کرده است.
عملیات هفتم اکتبر و انگیزه درمان اعتیاد
«معتز» که معتاد به مواد مخدر است و سیگار خود را با گذرنامه عربیاش درست می کند، می گوید که به این ترتیب از گذرنامه عربی خود انتقام می گیرد، او چند سال پیش یک گذرنامه دیگر دریافت کرده است.
او خود را معتز ۳۴ ساله معرفی می کند که اهل و ساکن اسکندریه است و علاوه بر تهیه کنندگی، کار طنزپردازی نیز انجام می دهد. وی از بی توجهی خود به انقلاب مردمی مصر در سال ۲۰۱۱ می گوید که وقتی مردم در میدان تحریر بودند، او در سواحل اسکندریه قدم می زده است، چرا که کسی را شایسته اصلاح کشور نمی داند. او می گوید قبل از اینکه حاکمیتها بخواهند کاری کنند، مردم خودشان باید خود را تغییر دهند، چون حاکمیتها نیز در درون همین مردم هستند.
وی می گوید که مصر بعد از انقلاب مردمی هیچ تغییری نکرد، وقتی برای ثبت نام در خدمت سربازی در سال ۲۰۱۲ به ادارهای می رود، تصاویر حسنی مبارک را میبیند که همچنان بر دیوار آویزان است. او می گوید: یک بار کارمند اداره از من درخواست رشوه کرد. من به او گفتم: ما انقلاب کردیم تا تغییر کنیم و از فساد خلاص شویم. اما او با اطمینان پاسخ داد: آنها تغییر کردهاند، ولی ما تغییر نکردهایم. وقتی وارد خدمت سربازی شدم ما را با پوتین میزدند و میگفتند مگر شما نبودید که انقلاب کردید! آن دوره بدترین دوره زندگی من بود و ماهها با توهین و تحقیر زندگی کردم.
معتز در خصوص تغییراتش به علت عملیات هفتم اکتبر می گوید: ۷ اکتبر تنها من را تغییر نداد، بلکه دنیا را تغییر داد. هفتم اکتبر تمام بهانه تراشی ها را از انسان گرفت و ثابت کرد که گروهی از جوانان محاصره شده کاری انجام دادند که تمامی کشورهای عربی با نیروهایشان نتوانسته بودند انجام دهند. هفتم اکتبر حوادثی را رقم زد که دیگر هیچ کس در هیچ نقطه زمین نمیتواند بگوید چیزی از مظلومیت ملت فلسطین نمیداند. حال تنها یک سوال باقی مانده است و آن اینکه در مورد این مظلومان چه باید کرد ؟
وی می افزاید: هفتم اکتبر انگیزه ترک اعتیاد را در من ایجاد کرد، من میخواهم انسان مفیدی باشم و نمیخواهم در شرایط کنونی باقی بمانم.
خبرنگار الجزیره به سیگار در دستان جوان اشاره کرده و می گوید: اما تصور می کنم هنوز کامل موفق نشده ای. معتز می گوید که این دومین سیگار طی هفته اخیر است. هنوز کامل ترک نکرده ام، اما مصمم به ترک اعتیاد هستم. این روند نیز از هفتم اکتبر آغاز شد. یک روز یکی از دوستان آیهای از قرآن را برایم پخش کرد که انگیزه ام را تقویت کرد. چند روز مصرف نکردم، اما باز هم برگشتم، بعد از آن شروع به نماز خواندن کردم و بار دیگر دو هفته ترک اعتیاد کردم و بازگشتم. اما در نهایت تصمیم گرفتم به تدریج ترک کنم تا دچار عوارض آن نشوم.
بازگشت به دین دختر میلیونر فلسطینی
فاطمه ۳۹ ساله و یک تاجر میلیونر است. او می گوید که انگیزهاش را برای تجارت از دست داده و می خواهد به زندگی معنوی بپردازد. او می گوید هفتم اکتبر مسیر زندگی او را عوض کرده است.
فاطمه در سال ۲۰۱۲ با بورس تحصیلی به آمریکا رفت و در آنجا با تاسیس یک شرکت، تلاش کرد خود را از نظر مالی مستقل کند و به این ترتیب به ثروت زیادی دست پیدا کرد. او الان ۴۰ ساله است و ثروتی دارد که برای خود او و دو نسل آینده اش نیز کافی است. اما ناگهان در روز هفتم اکتبر نوع نگاه او تغییر کرد . او در حال حاضر با همسرش که به تازگی مسلمان شده زندگی می کند و همراه با او به دنبال اکتشاف میراثهای دینی خود است.
وقتی ملائکه در غزه مبارزه می کنند
ندیم میگوید که قبل از حوادث هفتم اکتبر بودن یا نبودن خداوند برای او تفاوتی نداشت، او از خانوادهای متدین بود، اما اجبار برای انجام وظایف دینی، گرایشی معکوس در او ایجاد کرده بود. او به مطالعه علاقه زیادی داشت، اما فضای وابستگی به اخوان المسلمین که خانوادهاش به آن متمایل بودند او را جذب نمیکرد. بعد از مدتی، مطالعه کتابهای ملی گرایان عرب را آغاز کرده و گمشده خود را در آن پیدا کرد. او مدتی بعد به رفتارهای غیر اخلاقی نیز روی آورد و به قول خودش انحرافات اخلاقی اش بیشتر شد. خودش می گوید وقتی با یک زن غیر متدین ازدواج کرد، تازه متوجه شد که مسلمان است.
وی در ادامه باز هم به گرایشهای فکری موجود در جامعه عربی و بیفایده بودن آنها اشاره کرده و گفت: اوضاع کشورهای عربی فاجعه بار است. در سوریه و یمن و عراق حمام خون به راه افتاده است و اسرائیل به موضوعی طبیعی در جهان عرب تبدیل شده و برخی از متفکران ما به دنبال عادی سازی با این رژیم هستند. من خودم را یک سرباز وطن میدانستم، سربازی که در این کشور هیچ جایگاهی ندارد. ملی گرایی و تحول دموکراتیک هیچ افقی در عرصه منطقه نداشت.
ندیم ادامه می دهد: گویا کسانی که عملیات هفتم اکتبر را انجام دادند، سوالها و تردیدهای ما را احساس کرده و نیاز ما به یک پروژه منطقهای را درک کردند. صبح آن روز همسرم من را از خواب بیدار کرد و گفت: بلند شو ببین در غزه چه خبر است. هنگامی که پرچم به اهتزاز درآمده فلسطین بر روی تانک اسرائیلی را دیدم، احساس کردم با تجربههای گذشتهام کاملاً بیگانه هستم. احساس کردم که عضوی از حماس و سیستم تبلیغاتی آن هستم و فاصله لیبرالیستی که طی ۸ سال گذشته با این جنبش داشتم، به کلی از بین رفت و من به محله قدیمی و خانوادهام بازگشتم که هوادار حماس بودند. قبل از این به جمله مشهور ناپلئون بناپارت اعتقاد داشتم که می گفت: خداوند همراه کسانی است که توپخانهای بزرگتر داشته باشند، اما الان این عبارت قرآنی را می پذیرم که میگوید: «خداوند با صابران است.»
وی گفت که پیش از این حتی به ذات مقدس خداوند نیز ناسزا میگفته، اما بعد از حوادث هفتم اکتبر و بعد از اینکه ملائکه را در حال مبارزه دیده! و بعد از اینکه قدرت خداوند را مشاهده کرده، دست از کفر گویی برداشته است.
خبرگزار الجزیره می نویسد: از او پرسیدم: بعد از اینکه ملائکه را در حال مبارزه دیدی؟ چگونه؟ او پاسخ داد: طبعاً این توفیق بدون مداخله الهی حاصل نمیشد. من به معجزه اعتقاد داشتم، اما شرایط و ساختار نظامی اطراف غزه را نیز میشناسم و میدانم که این عملیات یک اقدام صرفاً انسانی نبود.
در روز ۱۸ اکتبر برای اولین بار بعد از سال ۲۰۱۵ به مسجدی قدیمی در شهر ماردین رفتم و نماز خواندم و سپس شروع به مطالعه قرآن کردم. الان دیگر نمازم قطع نمیشود و همیشه در مسجد حاضر می شوم، فقط به نمار جمعه نمی روم، شاید به خاطر آن عقدههای قدیمی است.
ندیم می گوید: آنچه که خداوند در روز هفتم اکتبر رقم زد، یک پیام الهی برای امت اسلام بود، مبنی بر اینکه من نشانهای برای شما ظاهر کردم، حال نوبت شما است که وارد عرصه شوید.
اولین نماز بعد از هفتم اکتبر
دیمة، کارمند اورژانس و دختری ۳۲ ساله از اهالی غزه و از زمینداران و ملاکان بزرگ منطقه و از خانوادهای ثروتمند بوده است، ولی از حماس متنفر بود. او می گوید که بسیاری از ثروتمندان ایدههای مقاومت را قبول نداشتند و برخی از آنها حتی هنوز هم قبول ندارند. دیمه اما نظرات خود را به کلی بعد از حوادث هفتم اکتبر تغییر داده است. او دوران کودکی خود را در دیر بلح پشت سر گذاشته است. خودش میگوید که در آن زمان همواره مجبور بوده در مسیر رفتن به مدرسه از موانع ایست و بازرسی رژیم صهیونیستی عبور کند. او در مدرسه راهبهها درس میخوانده که خانوادههای مرفه فرزندان خود را به آنجا میفرستادند، اما پدرش به علت مشکل موانع ایست و بازرسی او را در مدرسهای در نزدیکی خانهاش ثبت نام میکند. «مدرسه اسلامی صلاح».
او میگوید که این انتخاب به علت مسائل اعتقادی نبود، بلکه به علت ترس از ایست و بازرسیهای اسرائیل بود. او فضای مدرسه را برای خودش بد توصیف می کند. در حالی که خانوادهاش اعتقادی به حجاب نداشته اند، او در سنین کودکی در مدرسه مجبور به داشتن حجاب بوده است.
دیمه دو بار ازدواج ناموفق داشته و خودش می گوید برای فرار از غزه و نه برای تحصیل به ترکیه سفر کرده است. او در دانشکده تجارت تحصیل کرده، اما دورههای امدادی را نیز پشت سر گذاشته و در فلسطین به عنوان بهترین امدادگر شناخته شده است. وی می گوید که در حمله رژیم صهیونیستی در سال ۲۰۱۴ در عرصه میدانی حضور داشته و به مجروحان امدادرسانی میکرد. او در حالی که اشک در چشمانش حلقه میزند، می گوید: هنوز بوی پیکرهای سوخته شده شهدا از ذهنم دور نمی شود.
او در روایت روز هفتم اکتبر می گوید که دوستانش این خبر را به وی اطلاع دادهاند و او از شنیدن این خبر به شدت خوشحال شده است. خیلی زود تمایل به بازگشت در او زنده شده و دو روز بعد آماده بود تا از طریق رفح وارد غزه شود، اما به وی اطلاع دادند که گذرگاه رفح بمباران شده و امکان ورود به غزه وجود ندارد.
مدتی بعد دوستش او را به مجالس قرآنی میبرد و نماز خواندن را شروع میکند. دیمة می گوید که مسیر جانفشانی و مقاومت همان مسیری است که ما را به سرمنزل مقصود می رساند. پیروزی به ما وعده داده شده و قطعا زمان آن فرا خواهد رسید.
طوفان الاقصی و فرار از افسردگی و خودکشی
سلمی دانشجو هنر ۲۵ ساله که از فلسطین به استانبول سفر کرده، می گوید که پیش از این اطلاعات زیادی از اسلام نداشته است. وی در تشریح اوضاع فلسطینیان داخل سرزمینهای اشغالی میگوید: ترس و وحشت زیادی در آنجا وجود دارد. اجداد و خانوادههای ما جنایتها و کشتارهای زیادی را دیدهاند و تحت حاکمیت نظامی دیگران در آمده اند، اما وقتی عملیات طوفان الاقصی انجام شد ما برای اولین بار احساس کردیم که امکان آزادی وجود دارد.
وی می افزاید که بعد از حوادث ۷ اکتبر در حالتی شبیه به افسردگی فرو رفته و حتی به خودکشی فکر کرده است، اما خداوند در هر بار آرامش را به او عطا کرده و او را نجات داده است.
حجاب داشتن برایم شیرینتر از عسل شده است
وفاء، خطاط ۳۱ ساله زن ساکن فلسطین است که از طریق فضای مجازی گفتوگوی خود را با خبرنگار شبکه الجزیره انجام داده است. او ابتدا توضیح میدهد که چگونه دانشگاه باعث تغییر دیدگاهها و افکار او شد، تا جایی که از اعلام اینکه مسلمان است، خجالت میکشید. او میگوید که گاه تا مرز الحاد پیش می رفت و در باور داشتن به قرآن به عنوان یک کتاب آسمانی تردید می کرد. او می گوید که از سوره احزاب به علت احکامی که برای زنان داشت، متنفر بوده است، اما وقتی عملیات طوفان الاقصی انجام شد، به این اعتقاد رسید که این سوره بزرگترین سوره برای تشریح شرایط مسلمانان در مقابل دشمنان و منافقین است. وی معتقد است: قرآن الان با ما سخن میگوید. بعد از عملیات طوفان الاقصی آیات سوره اسراء و منافقین را حفظ کردهام و آن را بر روی دیوار منزل نیز آویزان کرده ایم. الان پوشیدن حجاب برای من مانند عسل شیرین است.
وی می افزاید که این تغییرات فراگیر بعد از عملیات طوفان الاقصی برای او ایجاد شده، البته قبل از آن نیز برخی اتفاقات رخ داده که شرایط زندگی او را تغییر داده است. از جمله این اتفاقات تولد فرزند وفاء بوده است.
او می گوید: بعد از عملیات طوفان الاقصی همه مظاهر غربی از چشم من افتاده است. «شهروندی جهانی» و «همزیستی با دیگران با روی باز»، همگی بتهایی دروغین بود که آنها برای ما درست کرده بودند و طوفان الاقصی آن ها را شکست.
وی در تشریح شرایط کرانه باختری و امکان بروز انتفاضه در آن میگوید: ما در اینجا دچار سرخوردگی هستیم و هیچ افق سیاسی اینجا کارساز نیست. اوسلو ما را از بین برده است. آنها ما را به ثروت اندوزی مشغول کرده اند و بانکها را بر ما مسلط کردهاند. آنها به ما یاد دادهاند که چگونه برای خریدن ماشینهای بهتر و برپایی مراسمهای عروسی مجللتر از بانکها وام بگیریم و خود را مدیون کنیم. آنها ما را از واقعیت خودمان دور نگه داشتهاند.
وقتی از آمریکا فرار کردم
نوال، طراح لباس ، ۳۸ ساله که از همسر خود جدا شده بود، برای اینکه فرزندش را از دست ندهد، همراه با فرزندش به آمریکا رفت. او می گوید همواره دوست داشته به آمریکا برود و در سال ۲۰۱۶ این رویا تحقق پیدا کرده است. او در آمریکا با جاستین ازدواج کرده و زندگی خوبی را تشکیل داد.
وی در تشریح حوادث هفتم اکتبر میگوید که دوستانش با او تماس گرفته و خبر را به او اطلاع دادهاند. وی میگوید: وقتی متوجه این موضوع شدم، احساس خوشحالی نکردم و با خودم گفتم که آنها میخواهند عذاب ما را بیشتر کنند، اما وقتی خوشحالی خانوادهام را دیدم، من هم خوشحال شدم.
نوال به نحوه تعامل خانواده همسرش با این اتفاق پرداخته و می گوید: بعد از هفتم اکتبر همه چیز تغییر کرد، گویا من در میان شهرک نشینان صهیونیست زندگی میکردم. آنها از من میترسیدند و من نیز از آنها میترسیدم. همسر خواهر جاستین که در هالیوود زندگی میکرد، برای من پیامهای تهدیدآمیز میفرستاد.
آنها یهودی نبودند، اما مسیحی صهیونیست بودند. من آنها را دوست داشتم ولی آنها اخبار جعلی و ساختگی را باور میکردند. بعدها فهمیدم که مشکل آنها تنفر از اسلام است و آنها با فلسطین مشکلی ندارند. آنها عربها را حتی انسان هم نمیدانند و از دیدن تصاویر کشته شدههای ما متاثر نمیشوند. تنها تحت تاثیر دروغ پردازیهای رسانههای غربی قرار میگیرند و برای چیزهایی گریه میکنند که اصلاً اتفاق نیفتاده است.
این زن فلسطینی تبار می گوید: یک بار یک مرد آمریکایی به من حمله کرد و بر سر من فریاد کشید. من در آنجا پوشالی بودن تبلیغات مربوط به آمریکا را احساس کردم، آنها دیوانه شده بودند. حتی برخی افراد به علت ابراز همدردی با غزه در فضای مجازی شغل خود را از دست دادند. آزادی بیان در اینجا مرده است. این شرایط باعث شد بار دیگر به اسلام برگردم و متوجه شوم چیزی غیر از ایمان نمیتواند من را نجات دهد. آمریکا بخشی از جنگ علیه ما بود و ما هر پولی که برای اقتصاد این کشور در میآوردیم، برای نسل کشی ما به کار گرفته میشد، لذا تصمیم گرفتیم از آن خارج شویم.
این خانواده مسلمان برای فرار از مشکلات و تهدیدات زندگی در آمریکا به دبی نقل مکان میکنند، اما آنجا را مناسب نمیدانند و سپس به استانبول میروند. وی در بررسی ریشههای قدرت کشورهای اروپایی به حمایت مسلمانان در ابعاد تجاری و اقتصادی از یکدیگر میپردازد و میگوید که حتی اگر کالای مسلمانان کیفیت پایینتری نیز داشته باشد، برای حمایت از این کالا باید از آن خرید کرد. همه امت اسلام باید مسئولیتهای خود در این عرصه را بپذیرند.